چ خوبه این مراسمای رسمی! کلا دوس دارم
شاید چون هر کسی چن لحظه ایم ک شده سعی میکنه آدم تر باشه!
البته این نظر شخصیمه
خود من حس میکنم تو مراسمای رسمی قابل تحمل ترم :|
ب هر حال دو تا بزرگتر میبینیم کمتر جنگولک بازی در میاریم :))
حالا مراسم چی بود؟
مراسم نامزدی ممد بود بهترین دوستم :)
یکم لقمه آداب و رسوم رو چرخونده بودن
بدین ترتیب ک پس از دو جلسه خواستگاری با هماهنگی قبلی ریختیم خونه عروس خانومشون تا طی یک عملیات مشترک بله برون و عقد رو با هم بگیریم
ینی در بخش بله برونش ک مردونه بود تاییدیه نهایی بزرگ خاندان عروس خانوم رو گرفتیم و سپس بزن و بکوب و اهدای هدایا در بخش زنونه
مام تو مردونه اونقد بخت النصر وار همو نیگا کردیم تا دیدیم دگ کسی نمونده پا شدیم :|
آها
عقد هم تقریبا 4 ماه دگ
تاریخ عروسیم متعاقبا اعلام خواهد شد ولی حالا حالا ها نه
+ انتقال مغازه انرژی مونو گرفته.. دوس داشتم بیشتر رو این مراسمه تمرکز کنیم هم من هم ممد
+ با این ک حرکت ممد زود تر از موعد بود ولی ناخوداگاه منم یه تکونی خوردم! ک نوبت منم دیر یا زود میرسه.. اینم باس یه جای دلم جا بدم :/
+ مراسم در شهر یا بهتره بگیم شهرستان رییس دولت سابق بود ک ارادت خاصی :| ب ایشون دارم.. عروس خانومم اهل همونجان. با احترام زیادی ک برای خودش و خونواده بزرگوارش قائلم ولی حالم ب هم خورد بس ک برا برگشت دم جاده ش معطل شدیم.. نه ترمینالی نه ایستگاهی نه هیچی! اونم با اون هواش :|
+ عموی بزرگ عروس یه حرف دلنشین زد ک نوشتنش خالی از لطف نی
گف خدا میگه من دو جا میخندم ؛ یکی وقتی میخوام یه نفرو بالا ببرم و عزیز کنم.. و وقتی ک بخوام یه نفرو خار و ذلیل کنم.. خیلیام سعی میکنن ک جلوی این کارا رو بگیرن و اون اتفاق نیفته ولی نمیدونن وقتی ک من بخوام.. :)