۱۸ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۰۵
دوشنبه
اتخاها
صفحه ی کهنه ی یادداشتای من
گفت دوشنبه روز میلاد منه
اما شعر تو میگه که چشم من
تو نخ ابره که بارون بزنه
آخ
اگه بارون بزنه
آخ
اگه
بارون بزنه..
+ اولین بار سال 91 اینو گوش دادم
4 سال صبر کردم ک تولدم برسه ب دوشنبه ک بتونم ازین شعر استفاده کنم..
ب هر حال فرهاده و دنیاش..
+ 21 ساله شدم..
+ حس و حال خوبی ندارم از تولدم.. هیچ وق عادت نداشته م ب جشنای تولدی ک پدر میگه هر ده سال یه بار و مامان میگه باید سنگ تموم گذاشت!
+ آرزوامو ب خدا گفتم..
۹۵/۰۵/۱۸